نتایج جستجو برای عبارت :

آوازی شنید که غم مخور

بسم الله الرحمن الرحیم
 
یکی از همکارامون که امروز از محضرمون مرخص شد :) و بدرقه‌اش کردیم به سمت محل کار جدیدش؛ تعریف می‌کرد که پدر خدابیامرزش وقتی می‌خواسته خاطره تعریف کنه، از سال وبایی» یاد می‌کرده. هیچ کس یادش نمیاد سال وبایی دقیقا چه سالیه ولی خاطره زیاد داشته :)
حالا شده حکایت ما؛ آخرین سال صده‌ی حاضر رو میشه به قطعیت سال کرونایی» نام‌گذاری کرد و احتمالا همه‌ی خاطراتمون با نام کرونا عجین شده و در ادامه هم میشه. 
 
حالا توی یلدای ک
دانلود آهنگ جدید همایون شجریان زلف بر باد مده
Download New Music Homayoun Shajarian – Zolf Bar Bad Made
همایون شجریان زلف بر باد مده
 (برای دریافت این موزیک زیبا بصورت کامل روی لینک بالا کلیک نمایید)
متن آهنگ زلف بر باد مده همایون شجریان
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین
رؤیاهایم را بر می‌دارم و از آن‌هاگل‌دانی برنزی می‌سازمو فواره‌ای گرد با مجسمه‌ای زیبا در مرکزشو آوازي با قلب شکسته و آن‌وقت از تو می‌پرسمآیا رؤیاهایم را می‌فهمی ؟بعضی وقت‌ها می‌گویی می‌فهمیبعضی وقت‌ها می‌گویی نههر کدام را بگویی فرقی نداردمن به رؤیاهایم ادامه خواهم دادلنگستون هیوز  مترجم : اسدالله مظفری
 
                                                                  دریافت داستان
 
 
 
 
در قسمتی از کتاب صوتی اطلس می‌شنویم:
بعد از عروسی، روزبه خان دست اطلس را گرفت آورد آن اتاق را در بالاخانه نشانش داد. از اطلس خواست تا وقتی آن جا زندگی می‌کنند چیزی از صداهایی که از طبقه پایین می‌شنود نپرسد. ضجه. ناله. زوزه. نعره. یا هر صدایی که می‌شنود. اطلس دو شکم زایید. نوشین و آرش را رساند به 7 و 8 سالگی هر روز و هر شب صداها را شنيد و لب از ل
منه دل بر سرای عمر سعدی / که بنیادش نه بنیادیست محکمبرو شادی کن ای یار دل افروز / چو خاکت می‌خورد، چندین مخور غم
چند روز پیش با یکی از دوستام رفتم بیرون.داشت می گفت من نمیفهمم آدما چرا میرن خارج درس بخونن زندگی کنن چطور از خانوادشون دور میشن؟زندگی این دنیا چند روز بیشتر نیست یا مثلا یکی میاد تو اینستا معروف میشه کلی وقت میزاره کار انجام میده حالا هرمحتوایی که تولید میکنه‌‌ میگفت اینارو نمیفهمه و بنظرش مسخرست یا دلیلی نداره یا که چی میگف
در این بحبوحه و کوران مشکلات اقتصادی و روانی و فرهنگی چگونه به آرامش برسیم ؟
سئوالی است که خیلی‌ها صراحتا یا ضمنا از خود یا دیگران دارند؟
بدون شک در این تفریحگاه دنیا هرکسی در جستجوی گمشده ای است
در کتابی خواندم که پروفسوری می گفت بیشتر بیماری ها از استرس بوجود می آید!!
جالب است که مردم امروزه بجای آرامش بدنبال آسایش اند اما آنچه مایه نجات است آرامش است
1. نفی خواطر :
خطورات و افکار پراکنده را بگذار کنار هر یک از افکار مانند زنجیری گران انسان
متن های تبریک عید سعید قربان ( سری جدید )

متن تبریک عید سعید قربان
 
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببینگوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببرپای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
 
اس ام اس عید سعید قربان
 
عید قربان آمد و باز آ که قربانت شومهمچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شومحاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمانمیزبان من بیا تا من که مهمانت شمعید قربان است و هر کی میدهد قربانی اشآرزو دارم که قربانی قربانت شوم
 
 پیا
به عقد چه کسی؟.تنها دخترم را به عقد چه کسی در بیاورم؟!
هر شب پادشاه بر روی تختش می نشست و به این مساله می اندیشید؟
یک شب
وزیرش را صدا زد و از او خواست تا در جستجوی جوانی صالح به مسجد برود
وزیر،جوانی را مشاهده کرد که دعا و مناجات را بر خواب ترجیح داده بود!
درست در همان شب
ی تصمیم گرفته بود برای سرقت به مسجد برود
و اتفاقا قبل از وزیر و سپاهیان رسیده بود.
با درهای بسته مواجه شد
اما توانست از دیوار بالا برود و وارد مسجد شود.
درست موقعی که در ج
متن نوشته های طنز و خنده دار سری جدید 19

اس ام اس خنده دار و جالب 
 
توصیه بابام به من موقع رانندگی:
سر کوچه ها یواش تر بپیچ ؛ 
.
.
.
شاید اونی که از اون ور میاد بی شعورتر از تو باشه
نفهمیدم به من توهین کرد یا به اون راننده!!!؟؟؟
 
اس ام اس خنده دار
 
یه روز دوتا مگس نشسته بودن باهم صحبت میکردن:
مگس اولی به دومی گفت:
ویزززززززز
مگس دومی به اولی گفت:
ویزویزویییییز
اولی گفت:
ویزویزویزدیز
دومی گفت:
وییییزویزویزززززززززززز
ینی عاشقتم که داری صحبتاشونو م
دستاش رو توی جیب پالتوی قهوه ای رنگش فرو برد
شونه هاش رو جمع کرد تا شال پیچیده شده دور گردنش بینی و دهانش رو خوب بپوشونه
دور و برش پر از چراغ های رنگی و ادم های خوشحالی بود که خرید های کریسمس رو با خودشون میکشیدن احاطه شده بود
لباس سفید زمین پر از رد پا شده بود
همینطور که اطرافش رو برانداز میکرد چشمش به نیمکت خالی خورد
با دست هاش برف های نشسته روی نیمکت رو زمین ریخت و نشست
نفس های لرزونش رو رها کرد و به بخاری ک از بین لب هاش خارج میشد نگاه کرد
صدا
. آن بسیجی در مقابل غُرزدن‌های ابراهیم ساکت بود و چیزی نمی‌گفت. به آنها که رسیدم، صدا زدم: چیه ابراهیم؟ چه شده؟» تا مرا دید، گفت: بابا بیا خودت رو برسان! بار قاطر روی زمین افتاده، یکی هم گیر من آمده و دلش خوشه که می‌خواد با عراقی‌ها بجنگه، ولی بلد نیست بار یک قاطر رو ببنده! .» آن بسیجی رویش را برگرداند. تا او را دیدم، با تعجب گفتم: سلام حاجی! خوبی؟» ابراهیم زمانی که دید من آن بسیجی را حاجی» خطاب کردم، برای لحظه‌ای طناب را نگه داشت و با تع
گاهی به گذشته برگرد!
به وعده موعد دیدار،از همه این همه خستگیما هنوز سه روزه هستیم!سخت سه روزی بود که در راه و بی راهتا رسیدن به مرزهای بین دو صفحه تاریخ!باید رفت و رفت.
 
هر کوه،یک منظر عبور است بر شاهراه تاریخ دیدارو اکنون،در غبار شفاف غروبچه نزدیک شده ایم به دروازه های فیروزه ای نیشابورنه آنقدر دور از آهنگ زمانه!اینجا شهری است از دور دست های تاریخدر گوش من می آید هنوز صدای گریه کودکانصدای شیهه اسبان مغولو عشقی که در آتش می سوزد،اینجا،شهر تل
ای ظُهورت حاجت باب الحوائج، العجل.
به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.به هر زحمتی بود، خودش را رساند.امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان.مناجات امام را می‌شنيد: خدایا!. در فرج منتقم شتاب کن!و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!»
ادامه مطلب
 
علاوه بر علم و اخلاق و معرفت تو عرصه عرفان، از کم نظیرترین چهره های عالم اسلامهجریان شهریار و خواب مولا علی فقط یه نمونه ستدر بیداری محضر صاحب الامر رسیدمحضر اباعبدالله مکاشفه داشتخون دل خورد برای میراث مکتوب شیعهبا نماز و روزه استیجاری و کارگری پول جمع کرد و اثار خطی رو حفظ کردپولی دستش میرسید واسه فقرا و اهل علم خرج میکرددر راه خدا فقر کشیدبیماری کشیدتهمت شنيدسختی دیدآثار علمی و فقهی ش محل رجوع اهل فضله دهها کتابخونه و مدرسه و درمانگا
۱- داستان پسرک و گوسفند
یک بار پسری بود که از تماشای گوسفندان روستایی که در دامنه تپه چرا می چریدند خسته شد. او برای سرگرمی خود آواز خواند: «گرگ! گرگ! گرگ در تعقیب گوسفندان است!»
وقتی اهالی روستا صدای گریه را شنيدند، دوان دوان از تپه بالا آمدند تا گرگ را دور کنند. اما وقتی رسیدند، گرگی ندیدند. پسر با دیدن چهره های خشمگین آنها سرگرم شد.
روستاییان هشدار دادند: «گرگ فریاد نزن، پسر، وقتی گرگ نیست!» آنها با عصبانیت از تپه برگشتند.
بعداً پس
 
⚘⚘
روزی " چشم " گفت:
من، آن سوی این دره ها کوهی می بینم، پوشیده در غباری لاجوردی ، آیا زیبا نیست ؟!" گوش" شنيد و در حالی که با دقت گوش سپرده بود گفت : اما کوه کجاست؟ من آن را نمی شنوم! سپس " دست " به سخن آمده و گفت : بیهوده در تلاشم که آن را حس یا لمس کنم در حالیکه نمی توانم کوهی بیابم! و " بینی" گفت : کوهی وجود ندارد ، چون نمی توانم ببویمش !آنگاه " چشم " به سوی دیگر برگشت ،و دیگران درباره خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند ، آنها می گفتند:باید برای چشم
#منبر_‌متنیماکه مقوا نیستم با دوقطره باران خیس شویم‼️گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم #نماز بخوانیم، یا #حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود.اعمال تو ، تو را به #خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند!حدیث داریم المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ #مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ
از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنيده ست چنین ؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که ه
آدم‌های چهارباغ» از آن کتاب‌های حال‌خوب‌کن است. از آن‌‌ها که وقتی می‌خوانی‌شان حس می‌کنی زندگی هم چیز جالبی است‌ها. روایت‌هایی کوتاه از آدم‌های چهارباغ در زمانه‌ای دور. در زمانه‌ای که هتل جهان در چهارباغ عباسی رونق داشته. همان هتلی که صادق هدایت هم در سفرنامه‌ی اصفهان، نصف جهانش در آن‌جا به سر برده بود و تا سال‌ها هتل شماره یک اصفهان بود. این روزها مخروبه شده است. اما آدم‌های چهارباغ قصه‌ی آدم‌های آن سال‌هاست. اولش فضای پیرمرد
(جنـگ)
 
طوفان غم وزید و دل ِ تنگ گریه کردچون شیشه‌ای که خورده بر او سنگ گریه کرد
 
آرامش خیال ، چو از خانه پر کشیدجغدی نشست و سینه‌ی دل‌تنگ گریه کرد
 
شب‌سایه‌های شوم به‌دوشش نشسته بوددر پرده های ظلمتی ِ جنگ گریه کرد
 
وقتی که دید گرگ نهان را به جلد میشبا حال زار ـ از این همه نیرنگ گریه کرد
 
اشکی نریخت از غم این روزگار سختاز ازدحام و هجمه ی این ننگ گریه کرد
 
شفاف ـ مثل آینه ، یکرنگ ـ مثل آباز رنگ و روی توده‌ی صدرنگ گریه کرد
 
آهی کشید، از دل
بر وجود،کوله باری از  غَمِ عالم رساند
                                  آسمان لطفِ جاری،مرهَمِ عالم رساند
یا حسینِ(ع) مشقِ عالم دلهُره را می شنيد
                                  نوحِ دل، عشق از دل،بر دَمِ عالم رساند
نماهنگ :
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/05/19/2552303/%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%87%D9%86%DA%AF-%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85
خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم  برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خانوم چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنيد!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خ
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد.
شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن  گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند.
پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش
علی اکبر(ع)صدایش مانده تازه
     صدایش از خداوند گشته سازه
شباهت با محمد(ص)آیه آیه
     ز بد شمشیر باشد یا که نیزه
علی اکبر(ع)شفا در شیعه داده
    حسودان را عذابی سخت خیزه
از کعبه برای خود جان پناه ساخته اند؟
          از کعبه اسیر گشتند خود باخته اند!
گردن زده اند هشتادو یک و داعشند
          همدست یهود شد آل سعود،تاخته اند.
اسپند دود کنید ماه اسفند علی اکبر(ع)آمد 
    مرهم جور کنید نیزه از خصم شود بر سرآمد
آخر حسود شنيد،مثل عباس(ع)علی اکبر(ع)آمد
   
متن های متناسب با روز درختکاری


مثل درخت باشیدکه در تهاجم پاییز هرچه بدهد،روح زندگی را برای خویش نگه می دارد.
 
تبریک روز درختکاری
 
درخت زیباستمعلم بر تخته ی سیاهبا رنگی نزدیک به سپیدگفت که درخت زیباستو به من به این می اندیشیدم که ما درخت را به دار کرده ایموبر جسد پوسیده آن از زیبایی فراموش شده اش یاد می کنیم …
 
تبریک روز درختکاری
 
رسول اکرم (ص):هر کس درخت سدر را قطع کند، خداوند او را با سر در آتش جهنم خواهد انداخت.
 
تبریک روز درختکاری
 
گفت
عجیب دلم برای نوشتن تنگ‌ شده است، اما هر بار که دفترم یا صفحه‌ی انتشار مطلب جدید را باز می‌کنم انگار کلمه‌‌ها از مغزم سر می‌خورند و می‌روند، از دستانم فرار می‌کنند و تمام نوشته‌هایم ناتمام می‌ماند!
چند وقتی‌ست که سرم بیشتر در لاک تنهاییم فرو رفته، انگار که دلم بخواهد دور خودم حصاری بلند بکشم تا کسی در تنهاییم سرک نکشد. دلم می‌خواهد خودم را بردارم و ببرم به دور دستی که هیچ بشر دوپایی در اطرافم نباشد، یا لااقل زبان هم دیگر را نفهمیم ؛ م
 
از درخت شاخه در آفاق ابر، برگ های ترد باران ریختهبوی لطف بیشه زاران بهشت، با هوای صبحدم آمیختهنرم و چابک، روح آب، می کند پرواز همراه نسیم.نغمه پردازان باران می زنند، گرم و شیرین هر زمان چنگی به سیمسیم هر ساز از ثریا تا زمین. خیزد از هر پرده آوازي حزینهر که با آواز این ساز آشنا، می کند در جویبار جان شنادلربای آب شاد و شرمناکعشق بازی می کند با جان خاکخاکِ خشکِ تشنه دریا پرستزیر بازی های باران مستِ مستاین رَوَد از هوش و آن آید به هوششاخه دست اف
هوشنگ ابتهاج شاعر مشهور و محبوب معاصر است که سرایش غزل و شعر نو را همزمان با هم آغاز کرد.
او در شعر تحت تاثیر نیما یوشیچ و شهریار است. شهرت وی بیشتر به غزل سرایی می باشد.
مضامین عاشقانه در اشعار ابتهاج رنگ و بوی اجتماعی تر به خود گرفته و نیز تجربه های شخصی در آثارش به خوبی نمایان است؛ همچنین تشبیهات بلیغ و رسا، استعارات زیبا و موسیقی واژگان را می توان ۰۰در سروده های وی به کرات دید، شنيد و خواند.”سایه” در سرایش تلاش کرده تا به سمت و سوی زبان مدر
جواب سوالات درس لی لی حوضک تفکر و پژوهش ششم ، صفحه ۶۸ و ۶۹در فیلم لی لی حوضک کدام حیوان به درخواست خروس واکنش مثبت داد؟ رفتار هر یک از حیوانات در موقع شنيدن درخواست کمک خروس چه بود؟جواب گفت و گو کنید صفحه ۶۸ تفکر ششمدر ادامه با جواب فعالیت در خانه درس لی لی حوضک تفکر ششم می بینید:پس از نمایش فیلم درباره‌ی این پرسش ها صحبت گفت و گو کنید.۱. در این فیلم چه دیدید؟ (در پاسخ به این پرسش درباره‌ی ویژگی های شخصیتی حیوانات، روند وقایع، تغییرات، نماد
متن های عاشاقانه و زیبا

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده استوگرنه چشمانم را می بستمو به آوازي گوش میدادمکه در آن دلی می خواندمن تو رااو راکسی را دوست می دارم !
 
متن های عاشقانه فیس بوک
 
این دنیای کوچک و هفت میــلیارد آدم؟!!یعنی تو باور میکنی ؟شمرده ای؟کی مرده ست ؟دیده ای کسی آدم بشمرد ؟بـــاور نکن !!!همه ی دنیــا فقــط تـویی.
 
عکس های عاشقانه
 
مرا حاجت به طبیب نیستآن دم که نگاهم به نگاه چشمان زیبایت گره میخورد.نازنینم : مگیر نگاه مس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کارخانه بافندگی بافت و تکمیل ستاره درخشان گرد بافی طراح دکور | طراحی دکوراسیون داخلی امداد نت توپ بلاگ فوریتهای پزشکی سرلشکر خلبان شهید علیرضا یاسینی قصدی برای نوشتن نداشتم، https://majorin.ir/ celesteclothes Blender_IR