نتایج جستجو برای عبارت :

ياس ورق مي خوره

یکی از رویایی‌ترین شغل‌ها برای من، مسئولیت مراقبت از بچه اورانگوتان‌هاست. دیشب الف یک ویدئو برام فرستاد که توش سر بچه اورانگوتانه موقع بازی میخوره به میله و به شکل خیلی مظلومانه‌ای صدای ناله‌ش بلند می‌شه. از اون موقع هی ویدئو رو نگاه کردم و هربار از اینکه اون‌جا نبودم که بغلش کنم قلبم شکسته :(
 
الان یک ماه بیشتره کرونا اومده
عید نتونستم برم تهران
دلم خیلی تنگ شده برای مامانم اینا
هرروز بیشتر روزمرگی با خودش منو غرق می کنه
بیشتر آشپزی، سریال دیدن و کتاب خوندن
جدیدا دو تا کتاب گرفتم که بخونم ولی حوصله شروعشو ندارم
امروز بعد از کلی وخت حمام رو درست کردیم، کفش آب میداد به راهرو. مجبور شدیم کل کاشی ها رو عوض کنیم.
یه دار قالی خریدم ولی مدتهاست داره خاک می خوره، دیگه علاقه ای بهش ندارم
علاقه ای به هیچ چیز ندارم.:(
دلم گرفته و تنهایی و بغض گلومو چسبیده، میخوام یکم از حال این مدت که نبودمو با چند تا جمله بنویسم.
عاشق شدم( منی که عشق ناباور بودم یهو به خودم اومدم و دیدم تماما او شدم).
خوابگاهی شدم و تجربه ی سخت و جدیدیه.
کلاسای حضوری خیلی بهتر از تصورمه.
کل روز رو به شوق دیدنش میگذرونم، حتی برای نفس کشیدنش ذوق میکنم.
نمیدونم حس اون به من چیه و این تصور که نکنه منو نخواد مثل خوره داره نابودم میکنه.
مدام میگم کاش انتقالی بگیرم چون اگه منو نخواد دیدنش با دیگری بر
من بارها زنبور قورت داده‌ام و سالی حداقل دو بار یه پرنده میخوره به سرم. همیشه وقتی دارم سر یکی داد می‌زنم می‌خورم زمین. وقتی پیانو می‌زنم محاله درش رو انگشت هام بسته نشه. امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم و یهو یه قطار بوق ن نیاد طرفم، محاله موقع رد شدن از وسط محوطه‌ی چمن فواره‌ها کار نیفتن. هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پله‌ش زیر پام شکسته. محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم. هر بار سفر می‌کنم یه روز بعد از جشن می‌رسم به شهر. آخه آد
اره،گوش میدید.و این قشنگه.چون خیلیا هستن که حتی گوشم نمیدن.
ولی وقتی می خوره تو ذوقم وقتی باهاتون حرف میزنم،ترجیح می دم بچپم تو اتاقمو با کسایی حرف بزنم که علایقم به نظرشون صرفا تینیجری نیست.و نه،من دلم نمی خواد به چیزایی که بیشتر به دردم میخورن علاقه مند بشم.و من اون نیستم باشه؟من نمی خوام و نمی تونم سوگلی و نمونه و کوفت و زهر مار باشم.
شاید هیچ وقت نگی،ولی چرا همیشه حس می کنم خواستی یکم بیشتر تو اون مسیری بودم که تو میخواستی؟
حتی نمی تونم باب
این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم.
 
نه از تنها موندن بچه هام و شوهرم می‌ترسم، نه از از دست دادن سلامتی‌ای که هیچ وقت کاملا نبود، می‌ترسم و نه از دارو خوردن دائمی.
من فقط از این می‌ترسم که خدا منو نخواد.منو نخره.دستچین نشم.همه عمر من خواستمش، اون بود. همه جا بود. دلم می‌خواد یه بار بگه من می‌خوامت و من اندازه خواستنش باشم. من بیارزم. 
نیاد دست بکشه بهم و براندازم کنه و بگه: نه این به درد نمیخوره و مرغوب نی
سلام تاحالا شده بخواین یه برنامه ای رو دانلود کنین ولی گوگل پلی بگه گوشی شما جا ندارد؟ یا مثلا بخواین پشتیبان از برنامه ای داشته باشین؟
اگه جواب شما مثبت است با ما همراه باشید
 
 
 
روش ما ،دانلود مستقیم از گوگل پلی است 
یعنی یک سایت واسطه دانلود می شود 
به این صورت که لینک برنامه مورد نظر را از گوگل پلی کپی و در سایت پیست می کنیم 
بعد به سایت می گیم لینک بساز زد و تامامممم
دان کنین
 
 
 
 
 
 
کلیک
بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم 
 
پست هایی که بدون وضو یا در اوّل وقت نماز نوشته می شدند معمولاً 
آن چه که می خواستم بگویند را منتقل نکردند و گاهی موجب فتنه شدند.
باشد که پند گیرم.
وَالی اللهِ تُرجَعُ الاُمور .
* شفایی اصفهانی/ آن عشقی که می گویی نسبت به خدا داری اگر اظهار نکنی به نوعی به درد عمّه ات می خوره و دیگر هیچ . (تعبیر من بود البته :|) )
همیشه قرآن که می خونیم و میرسیم به اون قسمت هایی که مردم معجزات پیغمبرا رو می دیدن و باز هم پشت پیامبرا رو خالی می کردن ، با خودمون می گیم اینا دیگه چه آدمایی بودن .
غافل از این که چه بسا خودمون هم از همون دسته باشیم. خودم رو میگن. شاید قرآنی که چندین بار معجزه ی مسلّمش رو دیدیم باز هم بهش کم اعتنایی می کنیم. این عصای موسی ای که رو طاقچه ی خونه هامون داره خاک می خوره .
+ وقتی قسم یاد کرده که روزی شما دست منه ، بدون که اگه روزی تنگ شد داره سعی می کنه
خب در این مقاله ابتدا ببینیم صندوق فروشگاهی چیه و به چه دردی می خوره و بعد از اون اول بررسی می کنیم چه مشاغلی تا به امروز مشمول قوانین مالیات صندوق مکانیزه فروش بوده اند و در نهایت هم آخرین لیست مشاغل جدیدی که مشمول صندوق مکانیزه فروش می شوند را بررسی خواهیم کرد.
ادامه مطلب
۱. دیروز وقتی داشتم می‌رفتم ایستگاه اتوبوس و بعد از اون هم که سوار اتوبوس شدم، همش حس و حال روزهای خوش مدرسه رو داشتم. منظورم روزهای خوش مدرسه‌است نه روزهای بد مدرسه. اون روزها که با ذوق و شوق درس می‌خوندیم و اصلا هم مسئله خاصی تو زندگی نداشتیم. اگر بخوام خیالاتی صحبت کنم، میگم اگر برگردم به گذشته عین آدمیزاد درس می‌خونم. ولی اون زمان این چیزا حالیم نمی‌شد. برآورده شدن این خیال و آرزو هم یه شرطی داره، اون زمان دیگه افسردگی نداشته باشم و وضع
از لحاظ روانشناسی:
اگه کسی غیر عادی غذا می خوره، نشونه‌ی اینه که عصبیه و یا استرس داره.
اگه کسی نمی تونه گریه کنه، نشونه اینه که ضعف شخصیتی داره.
اگه کسی برای کوچیک ترین اتفاقات گریه می کنه، نشونه اینه که قلبش
پاک و صافه.
اگه کسی سر مسائل مربوط به شما عصبی می شه، نشونه‌ی اینه که شمارو
دوست داره و شما براش اهمیت دارید.
اگه کسی زیاد می خوابه نشونه ی اینه که غمگینه.
اگه کسی زیاد می خنده، شاید دلیلش اینه که غمی اذیتش می کنه.
 کسی زود رنجه یعنی به محب
دارم دیونه میشم همش داره یک چیزی مثل خوره وجودمو میخوره 
دلم میخواد برم ازش بپرسم واقعا داستان چیه؟
ازش بپرسم قبل رفتنت گفتی اگه موقعیت ازدواج برای من پیش بیاد تو چی میگی اون موقعیت پیش اومد نه؟همین دختره اوا بود نه؟
ازش بپرسم حاجی واقعا تو فقط دنبال یکی بودی که باشه و عشق این داستانا کشک؟ من انقدر راحت بازیچت بودم هفت سال ؟
واقعا اینه؟
چطوری الان با اونی انگشتر میزاره برات بعد یک کاری میکنی دل من نشکنه؟ ناراحت نشم؟
چهار روز نیومدم سای
تو زندگی آرزوهای زیادی بوده که بهش نرسیدم؛ آرزوهایی هم بود که بهش رسیدم ولی بعد به خودم گفتم کاش نرسیده بودم، چون اون چیزی که فکر می‌کردم با اون چیزی که در واقعیت وجود داشت و اتفاق افتاده بود زمین تا آسمون فرق داشت! اونجا بود که فهمیدم اون به صلاح نیستی که گاهی میگن یعنی چی! 
با همه‌ی این‌ها بازم وقتی که فکر می‌کنم می‌بینم حسرت اون‌هایی که بهشون نرسیدم، ای‌ کاش‌هایی که بعدش سرتا پای زندگیم رو گرفت بیشتر از درد اون‌هایی بود که بهشون رسید
خوبیش اینه کسی نمی‌فهمه دارم چقدر سهل‌انگارانه و باری به هر جهت زندگی می‌کنم. حرمت چیزها رو نگه نمی‌دارم. کوچک‌ها رو نادیده می‌گیرم و بزرگ‌ها رو تقلیل و تخفیف می‌دم. به چیزی که می‌بینم اعتنا نمی‌کنم؛ چه برسه که بخوام برای خودم چیزی بسازم که نمی‌بینم. می‌ذارم "اتفاق" بیفته و بعد می‌گم کاریش نمی‌شه کرد. به داشتن چندتا زندگی توی ذهنم عادت کردم و دیگه خودمو تحت فشار نمی‌ذارم که یه جایی به هم نزدیکشون کنم؛ حتی یادم رفته چطور تحمل می‌کر
حدودا دو سال پیش فکر کنم از طریق وبلاگ نیکلا بود که با وبلاگ خرمالوی سیاه آشنا شدم .
صاحب وبلاگ خانومی هست به نام " تهمینه حدادی " که با نام مستعار آلما توکل می نوشت . حالا چرا می گم می نوشت ، بعدا می گم .
وبلاگشو شما بخونید ، سراسر تنفر از مردان و یک نوع فمینیست افراطی هست . همش داره القا می کنه که مردان بدون استثناء دارن خانوم ها رو مورد ظلم قرار می دن .
خودش میگه هر وقت توی تاکسی یا مترو هست ، ترس داره بمالندش یا انگشتش کنند !
توی وبلاگش ی برچسبی را
نام رمان : ادمین
نویسنده: محبوبه فیروزخانی
خلاصه : کیارش عادل به ایران برگشته تا بیزینس خودش رو راه اندازی کنه که درگیر ماجرای پیچیده و مرموزی می‌شه. دختری باهوش و پر از کینه برای کیارش نقشه ها کشیده و داره یکی یکی همه رو عملی می‌کنه. کیارش رازهای زیادی توی زندگیش داره و نمی‌دونه داره از کجا ضربه میخوره. این وسط درگیر یه عشق ممنوعه هم شده که دست از سرش برنمی‌داره تا اینکه .
.

مطالعه این رمان از تلگرام


.رمان یاب، یابنده رمان ها
به نظرم دانیال زندگی سختی داره؛ خودش که می‌گه تنها زندگی کردن مزایای زیادی داره و از زندگیش راضیه؛ سرش تو کار خودشه و توی هیچ کدوم از شبکه‌های اجتماعی عضو نیست؛ یه بار چند سال پیشا سرِ کار از بیضه‌درد بیهوش می‌شه (ظاهراً فیلمش هست، اما من ندیدم) و می‌برنش بیمارستان؛ دکتر بعد از انجام معاینه و آزمایشای مختلف بهش می‌گه اتفاقاً بیضه‌هات سالم و قوی هستن و فقط مشکل اینه که ازشون استفاده نمی‌کنی. اون طوری که دانیال تعریف می‌کنه، دکتر بهش گفت
نام رمان : مرا به‌ جرم‌ عاشقی‌ حد مرگ‌ زدند
نویسنده : صدیقه بهروان فر
خلاصه: درد شلاق و زجر بی‌آبرویی وقتی کنار هم باشه می‌تونه بمب اتم بشه و دنیا رو خراب کنه اما نه واسه امیرعباس ما که مردونه پای زینب می‌ایسته و ازش رودست میخوره زینب دختر آزاد و شر و شیطونی که با اومدن امیرعباس مذهبی به محله اشون دچار تضاد و حس های جدیدی میشه. و بخاطر اینکه به چشمش بیاد دست به بازی خطرناکی میزنه بازی با آبروی امیرعباس. 
.

لینک ت
احتمالا همه‌ی ما دور و برمون آدم‌هایی رو سراغ داریم که انگار همیشه توی رقابت هستن. از همسایه و بچه‌فامیل گرفته تا بازیگر و مدل لباس و هر کسی که دست کم در یک زمینه ازشون بالاتر باشه رو رقیب می‌دونن و زور می‌زنن بهش برسن. گاهی به همین هم بسنده نمی‌کنن و مدام بین بقیه هم رقابت ایجاد می‌کنن. این آدم‌ها همیشه پی برنده شدن هستن. کدوم آدم عاقلیه که ندونه و هشیار نباشه که نمیشه در همه‌ی حوزه‌ها برتر بود؟! بالاخره یکی زیباتره، یکی خوش‌تیپ‌تر، ی
۱- فروشگاه Play توی موبایل‌ها همه‌ی برنامه‌ها رو بروز می‌کنه؛ ولی خودش هیچ وقت بروزرسانی نمی‌شه. (یا شایدم شیش قرن پیش شده و من یادم رفته؟!)
۲- اسپری الکلی که درش زیاد محکم نیست رو اگه بگیرین زیر شیر آب، روی پوستتون گرما حس می‌کنین. ظاهرا اون الکل از سر اسپری میاد بیرون و با آب یه واکنش گرماده می‌ده. (تن ابوریحان بیرونی توی قبر لرزید!)
۳- مرتضی پاشایی بعد از مرگشم آهنگ می‌ده بیرون @__@
۴- روز قیامت حتما روز اتفاق نمیفته! چون همیشه و به طور هم‌زما
نام کتاب: جن زده
نویسنده: نگار 1373 (فاطمه پور وهابی)
ژانر: ترسناک فانتزی طنز
خلاصه:اردلان رئیسی، استاد و نویسنده ی موفقیه که دو تا ازدواج ناموفق داشته. اردلان به خاطر نوشتن رمان و داستانای ترسناک شهرت زیادی پیدا کرده و برای همین، کارش این شده که به دنبال خونه های متروک و جاهای ترسناک بگرده تا سوژه برای نوشتن رماناش پیدا کنه. این وسط پستش به یه خونه ی قدیمی می خوره که باعث می شه زندگی عادیش رو مختل کنه…
.

دانلود این رمان از تلگرام


.رمان یاب
 
امروز کسی خونه نبود و من رفته بودم نون و گوجه بخرم. تو راه برگشت دیدم چند تا مرغ و خروس رو تو باغچه‌ی کنار خیابون گذاشتن و پاهاشونو با طناب به درخت بستن. بی‌خبر و خوش و خرم تا جایی که طناب بهشون اجازه می‌داد داشتن راه می‌رفتن و چیزی می‌خوردن و بعضیام سرشون تو پر و بالشون بود و خودشونو تمیز می‌کردن. با خودم فکر کردم بیچاره‌ها خبر ندارن چرا اینجان. نمی‌دونن طولی نمی‌کشه که فروخته بشن و بعد از اون هم مدتی نمی‌گذره که کشته و خورده میشن. نمی
با عصبانیت آمد؛ مردی مسن بود. از دست یک‌گروه جوان شکایت داشت؛ می‌گفت: یا آهنگ گوش میدن، یا بلند بلند می خندن؛ اینجا حُرمَت داره، جای آهنگ‌گوش‌ دادن نیس.
رفتم کنارشان نشستم. بعد از احوال پرسی و کمی گرم گرفتن، به آرامی گفتم: رفقا! اینجا حسینیه‌ست و بقیه از آهنگ گذاشتن‌تون، ناراحت شدن .جوانی که گردنبندی به گردن داشت و زیر ابرو برداشته بود، گفت: رو چِشَم حاجی و آهنگ را، قطع کرد.و ادامه داد: آقای اعلایی اینجا هم، مثه جبهه اخراجی می‌خواد بالاخر
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت! 
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
《 پسره ۳۰ و خرده‌ای سالشه، یه‌ بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی میگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی میخوای دیگه؟!" همه‌ی این‌ها را وق
کتاب قابیل از شکارگاه برمیگردد (فتوا- جلد دوم)
نویسنده: اکبر خلیلی
انتشارات: فرهنگ گستر
بریده کتاب:
از جا بلند شدند و به طرف کاخ رفتند. داخل خیابان شروع به قدم زدن کردند. هوا کمی سرد بود. از بالای درخت ها صدای جیغ طوطی ها به گوش می ‌رسید. در سرازیری قرار گرفتند. دوشیزه ی تنیس باز هم در همین مسیر با همین حال به روش شاهنشاه قدم میزد.ص۱۱۰
بریده کتاب(۲):
علی سر جایش ماند. هوا تاریک شده بود. به نور کمرنگ چراغ که از آن فاصله طولانی به دیوارهای سیاه تابیده
کله ی کچلم را رنگ گذاشته ام و احساس قشنگ بودن میکنم.یعنی راستش ظهر خسته از بیمارستان برگشتم و به قصد اینکه بعد از بیدار شدن درس بخوانم خوابیدم.از خواب که بیدار شدم خوره ی رنگ مو افتاد به جانم و نیم ساعت بعدش روی صندلی آرایشگاهی نشسته بودم که حتی یکی از نمونه کارهایش را از نزدیک ندیده بودم.کلا دختر کله خری هستم.همیشه ی خدا تکانشی عمل میکنم و خب از موارد گندکاری های سابقم که بگذریم این بار نتیجه باب میلم شد.
تعطیلات عید در راه است.دلم میخ
عزیزترینم؛
ناآرومی‌هام دوباره بیشتر شده و حالا بعضی از روزها پر از خشم هم هستم. نه از تو عزیزِ من، از همه‌ی چیزهای دنیا به‌جز تو. روزهام رو می‌گذرونم و درس می‌خونم، ولی از شب‌ها نمی‌تونم فرار کنم. شب‌ها طولانی و غمگین و پر از دل‌تنگی و ترس هستن. گفته بودم که دیگه تقریبا گریه نمی‌کنم، اما مدتیه که دوباره جزئی از برنامه‌ی شبانه‌م شده، و راستش بیشتر اوقات در نهایت برام نجات‌بخشه؛ چون چشم‌های خسته‌م زودتر می‌خوابن و شب کوتاه‌تر می‌ش
متن آهنگ
دورم جمعه رفقای شر و شورمافتادم خیلی وقته از کت و کلمتایی نایی نمونده توی تن همو خوردنبرنامه جور بشه شب پایه بردنهرچی مفت خوره دور و ور ماسدور و بر شات بازی انگا دله خواسسرا پایین انداختن سر توی حوضمیخوان بخورن مال هم حتی باشه موزتوی جمعیم همه هستیم لایه بازهر کی از جنسش طعم زندگی ساختجایی نیست تکراری دورای شب سرم شلوغه دخیا میان توی صفمفتی نیومده بفرشه که فخرهمچی کندست ریخته بیرون روی تختچهره عملی مثل چارچوب فرشهمه هزینه ها پ
علت مرگ و میر درماهی گوپی 
علت مرگ ماهیان گوپی متفاوت است ولی به مهمترین آنها اشاره خواهیم کرد.
 
1- کیفیت نامناسب آب
عدم سیفون به موقع درصدی از آب و بالا رفتن پارامترهای مضر آب همچون آمونیاک،نیتریت و نیترات آب
 
راه حل: سیفون کردن حدود یک سوم از حجم آب آکواریوم و تعویض با آب بدون کلر جهت کنترل پارامترهای مضر آب بصورت ترجیحا هفتگی 
 
2- طی نشدن و عدم تکمیل سیکل ازت آب آکواروم:
در زمان راه اندازی تانک های جدید با کمک اضافه کردن محلول باکتری های مف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

شبکه پردازان تدبیر نت زیست شناسی و بیوانفورماتیک اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه شبکه تکنولوژی / اخبار تکنولوژی . دوربین مدار بسته محفل لباس خاکی ها بلاگ salamatiweb علمی کاربردی پژوهشی فنی خروپف و خرخر